مهری که مرا گریست...
امروز تولدم بود... بازم همون جمله ی معروف من: همون روزی که مهر پاشیده شد به صورت خزون زده ی پاییز روزی که هممون یه جورایی ازاومدنش می ترسیم و من امروز خیلی ترسیده بودم،اونقد که حتی هیچ کاری از دست آب...
View ArticleArticle 8
اینجا قرار بود به روز بشه اما دیدم فقط شده یه وسیله که بقیه به اشتباه بیفتن و عاقبتش هم باعث زدن یه سری حرفایی میشه که واقعا دردناکه حتی واسه منی که خودمو زده بودم به کوچه ی علی چپ من هرچی نوشتم تنها...
View Articleوقتی جهان هم مثل سگ گازت بگیرد...
شک...! دو کلمه است اما، می میراند شک شاید ابتدای شکست است شاید ته مانده ی اشک..شک دارم من که غیر تو و تو یکی سفید ویکی سیاه مگر کسی را هم دارم؟ تو که نوشته می شوی و تو که نشان می دهی نوشته ام را ... پر...
View Articleخواب خوش نوش جانت عزيزم
خواب بودم كه الان نيستي ... هميشه من نيستم و يكي ميخوابه اونقدر سنگين كه هيچ ساعتي... هيچ صداي بلندي حتي صداي من وقتي نبودنتو داد زدم حتي صداي مادرت كه به قول تو عين جيغ مي مونه،گوشاتو كر ميكنه دستم...
View ArticleArticle 5
نمي دونم چندمين شبه اما شبه. اصلا همه ي زندگي من شب بود و من نمي دونستم شب بود كه نديدم شب بود كه نديد و هنوز شبه شبي كه حتي يلدا رو از رو برده امشب نه صداي جيرجيركا رو مي شنوم نه صداي قاروقور معده ي...
View Articleو این روزها که روبه اتمام است..
بعد روزها دوباره سلام و پيشكش به توآقا .. هنرمندم وهرچه هنر دارم از بركت وجود توست اينقدر چشم دوختم به در كه خياط شدم اينقدر انتظار كشيدم كه نقاش واينقدر نامه نوشتم و ندبه خواندم كه نويسنده...
View ArticleArticle 3
يه دختر بود كه اسمش كبوتر نامه رسون بود يكي كه يه روز اومد كنارم نشست حرفامو شنيد.حرفاشو شنيدم به درد مشتركمون خنديديم اونقد كه اشكمون دراومد وبه هم گفتيم:خنده ي تلخ من از گريه غم انگيزتراست ... بعد...
View Articleلابد هست كه هنوز هستم
ازقديم گفتن:به هرچي فك كني سرت مياد ومن الان سالهاست دارم به انتها فك ميكنم نميدونم چرا ولي هميشه خودمو روي يه تخت تصور كردم درحاليكه از دستام جزچن تا تيكه استخون هيچي باقي نمونده وبه قول يارو گفتني...
View Articleدنيابراي ديدن تو جاي كوچكيست.ديداربا تورا به قيامت گذاشتم..
تمام طول مسيرو اشك ريختم پنهوني،زير يه صفحه روزنامه به اميد يه سقوط كه منو بگيره از آغوش اين پرنده ي آهني و صاف بذاره يه جايي غير از اينجا كه نفس كشيدن برام سخت شده اما نه ،نشد خيلي آرومتر وبهتر...
View Articleروزي از همه ي عمر زودتر
نشسته ام،چهار زانو روي زميني كه سردتراست از خانه ي بي روح مردگان! بي رمق ازيك تزريق زيرجلدي شبيه توپي كه باد شده و گوشه اي افتاده بي آنكه دستي ازهيجان به حركتش وادارد نشسته ام،چهار زانو غمگين،مثل...
View Article
More Pages to Explore .....